“انتظار داشتیم چند روز برگردیم”: برای برخی از آتش بس قره باغ به معنای اخراج است ، برای برخی دیگر – بازگشت به خانه | اخبار جهان

[ad_1]

شاین گلوله باران پدر و مادر ایرینا صفاریان را مجبور به بیرون رفتن از پناهگاهی در جنوب شهر هادروت نکرد. تنها هنگامی که سربازان آذربایجانی به حومه روستا رسیدند ، خانواده ارمنی موافق دویدن شدند.

صفاریان می گوید: “ما انتظار داشتیم ظرف سه یا چهار روز ، حداکثر یک هفته به خانه برگردیم.” آنها آلبوم های عکس خانوادگی را پشت سر گذاشتند.

جنگ برای تجزیه قلمرو قفقاز جنوبی در ماه جاری تحت کنترل حدروت توسط آذربایجان پایان یافت. صفاریان می گوید: “هیچ کس انتظار نداشت که آنها برای آخرین بار زمین و خانه خود را ترک کنند.”

مهاجرت ارامنه سه دهه قبل را منعکس می کند ، زمانی که 600000 آذربایجانی از جنگ اول بین جمهوری های پس از شوروی بر سر قره باغ ، از جمله هاگیگات حاجیف ، فرار کردند. وی همچنین معتقد بود که هنگامی که در سال 1992 فرار کرد ، فقط به طور موقت زادگاهش شوشا را که کمتر از 100 کیلومتر از حدروت فاصله دارد ترک کرده است.

حاجی یوا گفت: “وقتی شوش را ترک کردیم ، فکر کردیم همه چیز آرام خواهد شد و برمی گردیم.” “حتی پس از اشغال شهر توسط ارامنه ، خانواده ام مستقر شدند [the Azerbaijan capital] باکو ، اما ما هنوز فکر کردیم ، “ما به زودی باز خواهیم گشت.” این هرگز اتفاق نیفتاده است. “

ملافه و یک میز کوچک با کابلهای برق ، یک فلاسک صورتی و یک کاسه میوه کنار دیواره خاکی



فضای مادر ایرینا صفاریان در سنگر خانواده در ماه سپتامبر. ایرینا و خواهرش در جنگ 1990 در پناهگاه به دنیا آمدند. عکس: ایرینا صفاریان

پیروزی آذربایجانی ها بر ارمنستان در جنگ شش هفته ای بر سر قره باغ ، ده ها هزار ارمنی را به پناهنده تبدیل کرده است. برای موج قبلی تبعیدی های آذربایجانی از قره باغ ، تصرف این سرزمین به معنای پایان انتظار طولانی برای خانه است.

صفاریان 28 ساله می گوید که او بخشی از یک “نسل نظامی” بوده است: هر دو او و خواهرش در یک پناهگاه زیرزمینی به دنیا آمدند که مادرش بیشتر درگیری ها را در سالهای 1988-1994 در کوهستان گذرانده است. با پایان کار ، بیشتر مردم آذربایجان از قره باغ اخراج شده بودند و پیروزی ارمنستان بر منطقه ای که آنها آراچرا می نامند در داستانهایی که او از کودکی شنیده بود ، ثبت شده بود.

او می گوید: “من همیشه فیلم ها ، مستندها را تماشا می کردم ، کتابهایی را در مورد جنگ و آزادی آرتسا خوانده ام.”

آذربایجان قول داد که روزی قره باغ را به دست بیاورد ، اما صفاریان احساس محافظت در برابر کوه ها و قصه های ارامنه کرد. او می گوید: “از نظر جغرافیایی ، هادروت کاملاً محافظت شده است و گرفتن آن تقریباً غیرممکن بود.” “احساس حفاظت هرگز مرا ترک نکرد. حتی در طول این جنگ گذشته ، من 100٪ مطمئن بودم که سربازان ما برای پیروزی هر کاری انجام می دهند. “

جنگ در دهه 1990 بر سر قره باغ ، افزایش احساسات ملی گرایانه بود که با کنترل دهه ها شوروی مانع آن شده بود. صفاریان گفت: “ارمنی ها و آذربایجانی ها با هم زندگی می کردند ، اما اعتمادی وجود نداشت.” “ما همسایگان داشتیم ، شاید دوستانی هم داشتیم ، اما این یک همزیستی قابل اعتماد نبود.”

حاجی یف 72 ساله که از خانه خود در باکو صحبت می کند ، به یاد می آورد که چگونه ارمنیان منطقه با شروع تعادل اتحاد جماهیر شوروی اعتراض کردند. وی گفت: “از همسایه ارمنی خود س askedال کردم که آنها برای چه اعتراض می کنند و او گفت که آنها تئاتر و سینما بیشتری می خواهند.” بعداً فهمیدیم که در مورد اتحاد با ارمنستان صحبت می کردیم. »

عکس سیاه و سفید هاگیگات حاجی یوا (ردیف بالا ، سمت چپ دوم) و چهار نفر دیگر از اعضای خانواده اش از سال 1990.



هاگیگ حاجی یف (ردیف بالا ، دوم از چپ) و خانواده اش در سال 1990 در شوشا. دو سال بعد ، آنها زیر آتش آتش از شهر فرار کردند و اکنون امیدوارند که برگردند. عکس: هاگیگات حاجی یف

در اواخر دهه 1980 ، خشونت شدت گرفت و به مردم ارمنی شوشا دستور داده شد که آن را ترک کنند. حاجی اف گفت: “ما با روحیه خوب با همسایگان ارمنی خود خداحافظی کردیم.” “ما حتی در کنار آنها به عنوان اسکورت خارج از شهر سوار شدیم.”

وی تصور کرد که سرانجام تنش ، طبق معمول در زمان اتحاد جماهیر شوروی ، فروکش خواهد کرد. او می گوید: “به آرامی ، ماه به ماه ، مردم شروع به استفاده از سلاح کردند و پس از چند ماه ، سیستم های موشکی.”

حاجی یف به یاد می آورد: “یک بار ارمنی ها یک گلوله به سینمایی نزدیک خانه ما شلیک کردند و آن را خراب کردند. “پس از آن ، ما تصمیم به ترک. زندگی در آنجا خیلی خطرناک بود. “


“این ما را نمی شکند”: ارمنی ها پس از شش هفته جنگ از قره باغ کوهستانی فرار می کنند – ویدئو

صبح روز 27 سپتامبر سال جاری ، صفاریان با صدای انفجار در نزدیکی خانه اش در استپاناكرت ، جایی كه در دولت منطقه كار می كرد ، از خواب بیدار شد. او می گوید: “پنجره را باز کردم و دیدم که کل شهر در حال گلوله باران شدن است.”

اولین اعتصاب ها به هادروت در تأسیسات نظامی نزدیک منزل خانواده اش صورت گرفت. “والدین من تازه بیدار شدند و فهمیدند که جنگ آغاز شده است.”

هفته های بعد والدین وی در همان پناهگاه محل تولد دختران گذراندند. صفاریان می گوید: “برای چندین روز ، آنها حتی نمی توانستند برای تماشای آفتاب به بیرون بروند یا هوای تازه تنفس کنند.” “آن روزهای بسیار بد ، بسیار سختی بود.”

آنها در اواسط ماه اکتبر ، دو روز قبل از تصرف شهر توسط سربازان آذربایجانی ، از هادروت تخلیه شدند. افزایش هزینه های نظامی ناشی از ثروت نفتی ، از جمله فناوری هواپیماهای بدون سرنشین ترکیه و اسرائیل ، به قاطعانه کمک کرده است که درگیری به نفع آذربایجان باشد.

وی گفت: “تمام خیابانی که ما در آن بزرگ شده و بازی کردیم توسط آذربایجانی ها سوزانده شد.” “آنها از کودکی من چیزی نگذاشته اند. افرادی که از آنجا آمده بودند به ما گفتند که همه چیز را سوزانده اند. “

چندین پسر که او هنگام بازی با آنها بزرگ شد در میان بیش از 1170 سرباز کشته شده توسط دولت دریایی ارمنستان بودند.

والدین صفاریان اکنون با پدربزرگ و مادربزرگ خود در ایروان زندگی می کنند. او می گوید: “آنها فقط وجود دارند.” “ما سعی می کنیم بفهمیم چه کاری انجام خواهیم داد.”

حاجی اف گفت ، پس از سال 1994 ، وضعیت آذربایجانی های آواره شده از قره باغ در جنگ اول به یک امر ملی در آذربایجان تبدیل شد ، اما احساس غفلت هرگز کمرنگ نشد. “برخی گفتند ، چرا شهر خود را ترک کردی؟” او به یاد می آورد. “آنها به نوعی ما را مقصر دانستند. از اینکه مجبور شدیم شهرمان را ترک کنیم ، احساس توهین ، تحقیر و خجالتی کردیم. “

نوه او ، سلیمان ، 25 ساله ، پس از فرار خانواده متولد شد اما با شنیدن داستان های زندگی او در شوش بزرگ شد. وی با استفاده از نقشه های ماهواره ای و فیلم های منتشر شده از شهر در فضای آنلاین ، سرنوشت خانه خانواده را پیگیری کرد. وی می گوید: “خانه از اشغال در امان ماند.” “من همیشه ارمنی ها را از شوشی در شبکه های اجتماعی دنبال می کردم تا ببینم در شهر من چه می گذرد.”

واقعیت انتقال به یک شهر می تواند پیچیده تر از تصور او باشد. او می گوید: “دوستان من ، شغل من ، همه چیز در زندگی من در باکو است.” “اما من همیشه برای این واقعیت آماده شده ام که وقتی به شوش برمی گردم ، زندگی جدیدم را از ابتدا شروع می کنم.”

حاجی یوا می گوید بعد از این همه سال دیگر ایمانش را از دست داده و هرگز برمی گردد. حاجی زادا گفت: “ساعت ها گریه کردم که شنیدم شوشا آزاد شده است.” “توضیح احساس با کلمات غیرممکن است. ما آنجا را زمین خواهیم بوسید. “

در آن سوی مرز با ارمنستان ، پناهندگانی مانند صفاریان مدت زیادی منتظر ماندند تا به خانه خود برگردند. صفاریان می گوید: “احساس می کنم اکنون هیچ کس نیستم.”

“همه چیزهایی که من زندگی کرده ام و برای آنها جنگیده ام – برنامه هایی برای پروژه های بزرگ در هادروت و هر روستا و شهر آرسارا – و اکنون هیچ چیز. چیزی برای جنگیدن وجود ندارد و چیزی برای زندگی نیست. “

[ad_2]