چگونه با سفر به جزایر دور افتاده اسکاتلند بر فرسودگی شغلی غلبه کردم تعطیلات اسکاتلند

[ad_1]

اوهدر ماه نوامبر ، نزدیک فرسودگی شغلی ، کار خود را به عنوان پزشک بیمارستان در ادینبورگ واقع در Hebrides of Bar ترک کردم. از زیر یک کلبه متروکه که از باران شدید باران پناه گرفته بودم ، ابتدا جزیره خلوت ، خالی و تنها به نظر می رسید.

شنل بر فراز یک خلیج وسیع از شنهای سفید ایستاده بود ، که توسط ترشی های بی امان موج های خاکستری متزلزل بریده شده بود. پایین ساحل ، ماسه ها یک فیلم نازک از آب دریا می ریزند ، که به نظر می رسید جریان می یابد یا جریان می یابد – یک آینه در بالای زمین ، درام آسمان را دو برابر می کند. من در بازی دو سمور دریایی را غافلگیر کردم و مخاطبان مهر و موم کنجکاوی را که فقط به ساحل شنا می کردند ، دنبالم می کردم و در امتداد خط فضا حرکت می کردم. در هر روز از هفته که در این سواحل کوهپیمایی می کردم فقط چند ساعت نور بود ، اما خلوص و سادگی چشم انداز – فقط تپه ها ، چمن ها ، دریا ، باد – به ذهن من وضوح می داد ، که یک ماه از آن کمبود داشتم.

قایقرانی و شاخه دریایی ، بارا.
این نوار منظره ای دقیق و ساده را ارائه می دهد – که برای جبران روح مناسب است. عکس: گتی ایماژ

آسمان آبی ، سواحل طلایی ، شاید یک بانوج بین درختان نخل امتداد یافته است … این همان چیزی است که مردم هنگام ذکر کلمه “جزیره” به آن فکر می کنند اما برای من مناظر سختگیرانه جزایر شمالی – مخصوصاً در زمستان – به همان تعداد هدیه ارائه می دهند ، تسلیاتی از نوع دیگر.

هنگام صبحانه در هتل هر روز صبح با کریستینا ، تنها پیشخدمت محل استقرار صحبت می کردم. او توسط بارا متولد و بزرگ شد ، اما در سن بیست سالگی برای تحصیل علوم اجتماعی به گلاسکو رفت. بیماری مادرش او را برگرداند و او یک سال در خانه بود. او با اندکی اخلاص بین دو غریبه که بعید است یکدیگر را ببینند ، معضل خود را همراه با چای و نان تست من قرار داد: ماندن در جزیره ای که تعلق خود را احساس کرد ، یا اینکه با تمام امکانات به شهر برگردد؟

بن بیشتر در جزیره Fig.
بن مور ، تنها مونرو در جزیره Fig. عکس: عالمی

من وضعیت او را به خوبی می دانستم ، هرچند در آن طرف آینه: احساس اینکه در جزیره گرفتار شده است ، با احساس رهایی به سمت او دویدم. این الگویی بود که در طول زندگی من تکرار شد: برای 30 سال سفر در هفت قاره ، انزوا و ارتباط دو قطب پرانرژی بودند. ابتدا ، با شدت ، فعالیت اجتماعی ، موقعیت نزدیک حلقه ، همه هیاهوی بشریت به عمل پزشکی بپردازید. و سپس تبعیدها به جزیره و سفرهای قطبی – به فاصله و دورنمایی که آنها فراهم می کنند ، به فرصتی برای احساس بخشی از جهانی تا حدودی خالی از انسان ، به سکوت و فضای تأمل آنها. این الگویی است که مرا از جزایر فارو به جزایر فالکلند ، از کانادا به کیپ هورن ، از جزایر آندامان به آران می برد – و سپس همیشه به شهر و حرفه ای که دوست دارم برمی گردم.

اما در میان جزایر شمالی و غربی اسکاتلند بود که من اغلب با تعادل دوباره مشابهی روبرو می شدم. روز سال نو را در جزیره مولی به یاد می آورم که با دوستانم از بن مور خارج می شدیم و احساس می کردم که هر نگرانی من در سطح دریا باقی مانده است. قله کوه در دامنه های ناهموار ابرها ثابت بود ، اما در دقایق صاف ، وقتی به غرب به جزایر Ulva ، Eors و Iona و شرق نگاه می کردم – در پیچ و خم آب های خاموش ، به سختی می خواستم پایین بروم.

گاوین فرانسیس
گاوین فرانسیس

یک روز در آستانه انقلاب زمستانی ، برای اقامت در پانسیون رصدخانه پرندگان به شمال رونالدسای ، شمالی ترین جزیره اورکنی رفتم. تاریکی همه جا که تقریباً هر روز آنجا را می شکفت ، به این معنی بود که ساعات نادر نور ، از طریق مه و ابرهای خورشید که در افق جنوبی قرار دارند ، فیلتر می شوند ، احساس گرانتری می کنند. خنده ، رفاقت و گفتگو در سر میز شام هر شب نیز شیرین تر بود.

یک سال دیگر ، دوباره در اورکنی در انقلاب ، به بنای یادبود سنگی سنگی مشوف رسیدم. قرنها از جدید بودن اهرام می گذرد و مانند اهرام ، کاردستی که با آن ساخته شده هنوز شگفت انگیز است. آن Arcadians در گذشته از زمین و آسمان خود جدا نبودند و Meshov بیان اصلی ریشه دواندن است ، که من تحسین می کنم اما هرگز آن را احساس نکرده ام. من تماشا کردم که نور خورشید انقلاب زمستانی مانند عسل به پایین راهروی سنگ می غلتد و دیواره پشت اتاق را روشن می کند و نوید بازگشت بهار را می دهد.

در حالی که از پیاده روی یک روزه دیگر خیس شده بودم ، به باری برگشتم و آسانسور را به همراه جورج که پس از 40 سال در گلاسکو به جزیره بازنشسته شده بود ، قلاب کردم. وقتی به او گفتم اهل ادینبورگ هستم لبخند زد و سرش را تکان داد ، اما صدای او نیز متاسف بود. وی گفت ، “اوه ، ادینبورگ شلوغ است” ، سپس مکث کرد و به اقیانوس اطلس شمالی ، ایستگاه بعدی آمریکا اشاره کرد. “آره ، خیلی شلوغه.”

رونالدسای شمالی.
خط اسکول در رونالدسی شمالی. عکس: orkney.com

در آخرین روز حضورم در باری ، از طریق خلیج و در پشت خلیج سنگ ها و شن و ماسه ، راهی شمال شدم و الگوها و هارمونیک های امواج را که از سر تپه ها عبور می کردند ، مشاهده کردم. در اطراف یکی از آنها سکون و زیبایی عمیق متوقف شد: مه غلیظی جهان را در کانونی نرم قرار داد و صدای امواج در برابر آه تندی ساکت شد. برای یک لحظه همه چیز انجام داد ساده به نظر می رسد – بسیار متفاوت از پیچیدگی شدید کار بیمارستان من. روز بعد با مخلوطی شگفت انگیز از حسرت و شادی در مورد زندگی و کاری که در انتظارم بود سوار کشتی شدم. سفر زمستانی من توازن مجددی ایجاد کرد – از فرسودگی شغلی جلوگیری شد ، نه ژامبون و نه درخت خرما قابل مشاهده نبود. حالا می دانستم که جورج حق داشت: شهر بود بیش از حد مشغول راحتی است. با این حال ، کریستین هم حق داشت – مثل من ، من می دانستم که بعد از چند ماه در جزیره نیز خواهان آن خواهم بود.

گاوین فرانسیس نویسنده کتاب “رویاهای جزیره – نقشه برداری از وسواس” (Canongate ، 20 پوند) است که در لیست کوتاه “Waterstones” قرار گرفت. با قیمت 17.40 پوند در کتابفروشی گاردین موجود است

[ad_2]