[ad_1]
من هستمهنوز فیلمی ندیده اید که به اندازه کافی درک کند که یک عزیز از ذهن خود را از دست می دهد. کسانی که در طول سالها توجه و پاداش را به خود جلب کرده اند (هنوز آلیس ، آیریس ، دور از او) ، گرچه بسیار تأثیرگذار است ، اما پر از وقار یا خویشتنداری هستند که به نوعی زوال عقل را که شاهد بوده ام ، نادیده می گیرند. چند استثناceptions قابل توجه وجود دارد: “کوپید” ساخته مایکل هانکه و “Savages” ساخته تامارا جنکینز کاملا جنبه های وحشیانه بیماری را نشان می دهد. اما به طور کلی ، فیلم های مربوط به زوال عقل – اصطلاحی منظم که به کاهش عملکرد مغز ، تداخل حافظه ، حدت ذهنی ، آگاهی فضایی ، زبان و فعالیت های روزمره مانند تهیه یک فنجان چای یا دکمه زدن ژاکت کش باف پشمی – اشاره می شود. امسال تغییر کرده است.
ماه گذشته ، نتفلیکس Dick Johnson Is Dead ، یک مستند ساخته Kirsten Johnson درباره زوال عقل پدرش را منتشر کرد. با دیک تیتراژ باز می شود که نوه های خود را به یک انبار در انبار فشار می دهد. این خاطرات خاطره ای از پدربزرگ خودم را برانگیخت که من را در یک چرخش در پارک راهنمایی می کرد و بیش از آنچه بزرگسالان متحمل رنج می شدند به عقب و جلو هل می داد. دیک جانسون قدیمی به نظر می رسد اما متحرک به نظر می رسد. حرکات او به اندازه حالت های صورت محدود است. این مستند تناقضات را بهم آمیخته است. پوچی و بی تفاوتی کنار هم نشسته اند ، شادی با غم در هم آمیخته است.
این یکی از چندین فیلم امسال است که به طرز هوشمندانه ای به نحوه مشخص شدن زوال عقل روی صفحه نمایش نزدیک شده است. با بهره گیری از ژانر وحشت ، فیلم استرالیایی “Relic” قادر به مقابله با ترسناک ترین جنبه های زوال عقل است. ادنا (رابین نوین) ، زن مسنی که در همان خانه در روستاهای استرالیا زندگی می کند ، پس از گزارش مفقود شدن دخترش کی (امیلی مورتیمر) و نوه اش سام (بلا هیتکوت) وی را ملاقات می کند. ادنا علائم حواس پرتی و تغییرات رفتاری را نشان می دهد که نشانگر زوال عقل است ، اگرچه نوعی که با آن زندگی می کند هرگز نشان داده نمی شود.
کارگردان ناتالی اریکا جیمز از یک نقش و نگار استفاده می کند تا جلوه های زوال عقل را قابل توجه کند. با قرار دادن این هاگهای کم شکوفا بر روی دیواره ها و سپس بر روی پوست Edna ، نمی توانیم احساس پوسیدگی و پوسیدگی را نادیده بگیریم. رفتار Edna نیز به طور فزاینده ای ناپایدار است و جیمز به اندازه کاهش حافظه ، فضا را برای مطالعه این تغییرات فراهم می کند. جیمز به گاردین گفت: مادربزرگش اطمینان دارد که شخصی در کمد او زندگی می کند ، گفت: “لحظات مضطرب و وحشتناکی می تواند برای افراد مبتلا به زوال عقل رخ دهد.”
اتر از جنبه های توهم آورتر بیماری ، هم افشاگرانه و هم مفید است. مارتین روزر ، استاد مغز و اعصاب بالینی در بیمارستان ملی مغز و اعصاب و جراحی مغز و اعصاب و مدیر ملی تحقیقات زوال عقل می گوید ، برخی از زوال عقلها یک “م componentلفه حرکتی” عمده ای دارند که در آن توهم بسیار شایع است. وی اضافه می کند ، با توسعه زوال عقل ، افراد زبان و توانایی درک محیط بینایی خود و همچنین در برخی موارد ، همدلی و قضاوت را از دست می دهند.
برای همدلی خودمان ، ما به سینمایی احتیاج داریم که نه تنها چشم انداز یک فرد مبتلا به زوال عقل را پیش بینی کند ، بلکه می تواند ما را در آن غوطه ور کند. در بعضی مواقع ، در خیره کننده ترین سکانس رلیچ ، ادنا و کی به دیوارهای خانه سقوط می کنند ، زیرا به نظر می رسد به یک پیچ و خم بی پایان تبدیل شده است. خانه تمثیلی برای ذهن سرگردان ادنا می شود. جیمز به یاد می آورد که وقتی مردی با بیماری آلزایمر راز رمز گم شدن در خانه اش را توصیف کرد ، به این فکر افتاد.
پرتره های زوال عقل هنوز هم استثنایی احساس می شدند. فاجعه زوال ذهن به این دلیل است که آن ذهن “درجه یک” است ، همانطور که در مورد آیریس مورداک در فیلم بیوگرافی ریچارد آیر گفته شد. آلیس هاولند در فیلم “هنوز آلیس” (2014) استاد مشهور زبانشناسی است که شوهرش او را “زیباترین و باهوش ترین زنی که من تاکنون شناخته ام” توصیف می کند. این واقعیت که او نتواند خودش را بیان کند ، به دلیل مهارت علمی ، ضرر بیشتری محسوب می شود. با این حال ، زوال عقل به طور فزاینده ای در حال تبدیل شدن به یک بیماری شایع است و اگر شما منتشر نشده یا مورد ارزیابی عمومی قرار نگیرید ، زوال عقل کمتر از آن غم انگیز نخواهد بود. ضرر ضرر است.
تمرکز آلیس در تشخیص بیماری آلزایمر در مراحل اولیه مضر نیست ، که از علائم زشت بیماری جلوگیری می کند. عزت آلیس از شفافیت آنچه در آینده می تواند درک کند ناشی می شود. در مورد ابرنواختر امسال نیز همین حرف را می توان زد. استنلی ابرها و کالین فرث در نقش توسکر و سام بازی می کنند ، زوجی که سفری رنگارنگ اما وحشتناک را در شمال انگلیس آغاز می کنند. “آخرین تشویق ها” تا زمانی که زوال عقل توسکر ریشه کند.
در اهداف سوپرنووا چیزی نجیب وجود دارد. توسکر می ترسد در زندگی خودش “مسافر شود” و وسواسش در مورد غیرقابل پیش بینی بودن زوال عقل است. بنابراین ، ابرنواختر تلاشی برای بازیابی دوباره کنترل داستان از دست رفته می شود و توسکر به مردی تبدیل می شود که مصمم است باد بالون خود را با شرایط خودش باد کند. با این حال ، فیلم با دادن چنین عزتی به توسکر ، به طرز شگفت انگیزی بهداشتی می شود. تقریباً عاشقانه است که سام با اشتیاق درباره وظیفه خود برای مراقبت از توسکر صحبت می کند – “من را اینجا برای شما قرار دادند ، روی زمین”. هنگامی که یک زن و شوهر از دهکده های بوکولیک عبور می کنند – از میان همه تپه ها و دریاچه های پر زرق و برق – دشوار است که زوال عقل ابرنواختر را ببینید که با سبک فوق العاده ای ایجاد شده است.
افشای عناصر زشت زوال عقل بسیار مهم است. ما باید بدترین بیماری را ببینیم تا بدانیم با چه روبرو هستیم. و مانند Relic ، آغوش ما از مردی که بیشتر در حال زوال است به نوعی امیدوار کننده تر است.
فلورین زلر “پدر” ، اقتباس سینمایی از بازی او در صفحه نمایش بزرگ که قرار است اوایل سال آینده پخش شود ، تمرین مشابهی را در غوطه وری کامل ارائه می دهد. آنتونی هاپکینز نقش آنتونی ، پسری 82 ساله و مبتلا به زوال عقل ، دختر آن (اولیویا کلمن) را دارد که در تلاش برای مراقبت از او است. او قصد دارد به پاریس نقل مکان کند و برای کمک به یک معلم خصوصی به نام Laura (Imogen Poots) کار می کند. این نکات خلاصه ، همراه با ضبط ساعت از دست آنتونی ، در کل فیلم اصلاح می شود. صحنه ها از نقطه نظرهای مختلف تکرار می شوند ، می چرخند و پرش می کنند ، بنابراین هرگز نمی دانید که در جدول زمانی کجا هستید. او در درون خود تجربه داشتن مکالمه مشابه را بارها و بارها بازآفرینی می کند.
این حرکت مبتکرانه حتی بی ثبات کننده تر است – انتخاب بازیگران مختلف برای تجسم شخصیت های مختلف در زمان های مختلف. روفوس سیول و مارک گاتیس به عنوان نسخه هایی از شوهر آن عمل می کنند. این امر با ذات فریبکارانه وقایع منطقی و متضررانه از دست دادن قدرت آنتونی بر واقعیت خود را تقلید می کند. ما هم به اندازه او گیج شده ایم. ساختار بیضوی فیلم همچنین به توانایی ما کمک می کند تا شاهد وخامت اوضاع آنتونی باشیم و بنابراین پیچیدگی زوال عقل را در پرتو جدید ببینیم. آنتونی می تواند جذاب ، باهوش و خوش ذوق باشد. او ممکن است در مکالمه کسی را فریب دهد ، اما سپس نمی تواند نحوه پوشیدن ژاکت را بفهمد. وقتی او کاملاً به یک وضعیت آسیب پذیری تقریباً کودکانه بازگشت ، نمی توانم یادم بیاید که چگونه مادر من در هنگام زوال پدرش با پشتکار از او مراقبت می کرد ، همانطور که او برای او چنین کاری کرد.
یکی از کلاله هایی که در تفکر ما درباره زوال عقل ادامه دارد ، سطح اجتناب ناپذیری است. روزر معتقد است این یکی از بزرگترین موانعی است که هنوز هم باید برطرف شود. “اگر کسی بعداً به نارسایی قلبی یا آرتروز مبتلا شود ، از این نظر که” خوب ، این فقط بخشی از پیری است “خیلی خوشحال نخواهند شد. تمایل به غفلت از عملکرد مغز به عنوان بخشی اجتناب ناپذیر از پیری وجود دارد و هیچ کاری برای انجام دادن وجود ندارد. “
حل این کلیشه اجتناب ناپذیر شاهکار عجیب و سورئال غیر داستانی دیک جانسون است. جانسون سناریوهای سختی را ارائه می دهد که در آن پدرش ممکن است ناگهان مرده باشد. در اولین آنها واحد تهویه مطبوع از آپارتمان طبقه بالا می خواهد تا دیک خندان و ناشناخته را به زمین بکشد. افتضاح است. چیزی که این مستند را بسیار درخشان می کند این است که پیوند مرگ با زوال عقل به همان اندازه که به نظر می رسد دردناک نیست ، بلکه دلیل یک نوع جشن است – مانند یک سریال رقص خارق العاده با دیک جانسون ، شیرینی های زرق و برق دار و درخشان.
ما متولد شدیم و بنابراین خواهیم مرد. اما در بیشتر موارد ، این دانش مانع لذت بردن از زندگی نمی شود. شاید شوم ترین قسمت فیلم هایی مانند “هنوز آلیس” یا “ابرنواختر” که شخصیت های آن در مورد خودکشی تأمل می کنند ، این دیدگاه است که زندگی با زوال عقل ارزش زیستن ندارد. با این حال ، رویکردهایی وجود دارد که می تواند علائم را بهبود بخشد و کیفیت زندگی را که فرد مبتلا به زوال عقل به آنها دسترسی دارد ، بهبود بخشد.
آنچه که فیلم جانسون پیشنهاد می کند ، یا حداقل آنچه من از او گرفتم این است که زوال عقل باید همان واکنش را داشته باشد. این واقعیت که زوال عقل به عنوان فرسایشی اجتناب ناپذیر ، کند و دردناک از خود تلقی می شود ، به این معنی نیست که هنوز نمی توان زندگی را پسندید. شمع های تعطیلاتی وجود دارد که باید منفجر شود ، آرزو دارند کیک بخورند. وقتی مبحث اتانازی مطرح می شود ، دیك می گوید: “من زندگی را برای آن زیاد دوست دارم.”
زوال عقل غالباً منشور بیماری را قاب می کند که می تواند به آنچه ما در پی یافتن یک درمان یا درمان هستیم آسیب برساند. لیندا کلر ، استاد روانشناسی بالینی پیری و زوال عقل در دانشگاه اکستر ، فکر کردن در مورد زوال عقل را به عنوان یک معلولیت پیشنهاد می کند. در موارد آسیب مغزی ، بیمار برای بازیابی مهارت های از دست رفته در اثر حادثه وارد یک دوره توانبخشی می شود و به استراتژی های مختلف مجهز می شود تا بتواند آنها را مدیریت کند. کلر معتقد است که می تواند به همین ترتیب از زوال عقل حمایت کند.
دیک جانسون “مرده” روحیه سرپیچی دارد. “خواسته های عشق این است که با ترس از دست دادن یکدیگر روبرو شویم. اگر کثیف شویم ، یکدیگر را محکم نگه خواهیم داشت. “کریستن در آخرین لحظات فیلم می گوید. این واقعیت که بسیاری از این فیلم ها در آغوش کشیدن خاتمه می یابد ، گویای این مسئله است که چگونه هرگز زوال عقل را درک نمی کنند و با آن مبارزه نمی کنند.
[ad_2]