[ad_1]
سدر حالی که من یک پسر بودم ، یکی از صداهای مورد علاقه من در داخل زمین فوتبال معمولاً در اولین دقایق بازی عصرانه در زمستان زمانی که نیمه میانی یک کار عادی انجام می داد ، مانند ارسال توپ به دروازه بان و هزاران دستکش دستکش شده ، باعث ایجاد یک رونق صدای زمستانی می شد. .
من هرگز تصور نمی کردم که در یک بازی عصرگاهی در دسامبر با صدای آواز خفه شده زیر ماسک های اجباری صورت شرکت کنم. من در مسابقه نهایی در هایبوری و در اولین بازی در امارات بودم ، اما در سال های آینده ، چگونه می توانم به اولین بازی با هواداران اجازه دهم که در طی یک بیماری همه گیر به ورزشگاه امارات برگردند ، نگاه کنم؟
برنامه قبل از مسابقه البته متفاوت بود. در میخانه دیدار با یک گروه از دوستان و تعداد انگشت شماری از آشنایان غیرممکن است. در عوض ، 12 نفر از ما در دو گروه شش نفره زیر پل راه آهن جمع شدیم و به عنوان نوجوانان 14 ساله از قوطی ها نوشیدیم. انتظار نداشتم احساساتی شوم ، اما وقتی از طریق تورنوردی وارد شدیم و مهمانداران هواداران را تشویق کردند ، یکی یکی من را خفه کردند.
این باعث شد که من به این فکر کنم که با پدربزرگ و مادربزرگم ، مادر ، خواهر خود به هایتبری بروم ، و به دلایل مختلفی که نمی توانند پنجشنبه باشند با همسرم به بازی بپردازند – و باید اعتراف کنم که “لحظه ای را سپری کردم” . در داخل ، مثل همیشه بود ، همانطور که ما به سرعت تجربه ورزشگاه را احیا کردیم ، و با فریاد توصیه های کاملاً غیرضروری در حمایت از تیم خود: به او! “یا” آن را بگیر ، نیک! “
بازیکنان قبل از شروع ما را تحسین کردند ، و اگرچه هرگز به حالت عادی برنگشت ، اما شب اتصال دوباره بود – با بازیکنان ، دوستان ، حافظه عضلانی ما. وقتی مهمانداران به هر یک از هواداران کف زدند و از آنها حمایت کردند ، یادآوری این بود که هوادار بودن به معنای عضویت در جامعه است و آن روز مسابقه یک مراسم ارزشمند است.
[ad_2]