من قول دادم که برای کریسمس در خانه باشم – اما چند کانادایی عصبانی طول کشید | کریسمس

[ad_1]

تدر اینجا درباره استبدادی که کودکان در کریسمس تحمیل می کنند بسیار کم است. ما وانمود می کنیم که بزرگسالان لحن خود را تنظیم می کنند ، اما به سورتمه سانتا خیره شده ایم و کودکان در صندلی راننده مأیوس از نگرانی هستند.

بنابراین همیشه در خانه ما بود ، برنامه کریسمس تقریباً بلافاصله به محض اینکه دو دختر ما قادر به ایستادن بودند ، برقرار شد. یک یادداشت در دودکش (یا بهتر بگوییم ، در لبه شومینه گوه ای قرار دارد تا جبران کندن ناکافی پیش نویس) ، چوب با تلاش و آئین مشترک پوشانده شده است. چراغ ها؟ بررسی. تینسل؟ بررسی. شکلات پوشیده شده با فویل؟ بررسی. گربه حیله گر؟ یک گربه مخمل خواب دار باید اذیت شود.

در اولین بازدید دوره ای از جاذبه “بابانوئل” در محوطه یک خانه بزرگ در اسکس به ما داده شد. حتی در آن زمان ، گربه گیج به نظر می رسید ، و ، در حقیقت ، بابا نوئل ، که به نظر می رسید ناهار خورده است و در یک مشت مشت فرو رفته است. اما هرچه بود ، گربه که یک بار بدست آورد ، زنده شد و نه برای یک کریسمس. فرسوده ، زشت تر و بیشتر ، هر ساله موقعیت های خوبی روی درخت پیدا می کرد. بررسی.

گربه مانکی یادگار کریسمس از خانواده مویر است
گربه مانکی یادگار کریسمس از خانواده مویر است. عکس: با مجوز از هیو مویر

اینها قوانین بودند ، نه توصیه ها. هرگونه تنظیم برنامه ریزی شده ، تقابلی ایجاد نکرد – همانطور که نشان می دهد این قصد جدی گرفته شده است – بلکه یک شانه خالی غم انگیز وجود داشت ، یک اخراج مشترک که می گفت: “مادر بیچاره ، پدر بیچاره. آنها دیوانه هستند. آنها فکر می کنند می توانند کاری انجام دهند “بیایید دوباره برویم مری پاپینز را ببینیم. این فقط اتفاق نخواهد افتاد.”

پس از آن 2004 ، سال وقوع آن فرا رسید. من به آنها گفتم ، دو هفته قبل از روز بزرگ ، یک فاجعه خانوادگی داشتم. جالب است. “آنها گفتند که از تلویزیون نگاه کردند (دوباره مری پاپینز). من باید به جامائیکا پرواز کنم. خوب ، آنها گفتند (مری ، برت و بچه ها بر فراز خانه پرواز می کردند). گرفتن پروازها دشوار است. شاید من برای کریسمس آنجا نباشم. سرها برگشته چشمانش تنگ شد. از کاناپه دو نگاه سخت. “اما شما برای کریسمس برمی گردید ، مگر نه؟”

در صفحه ای که به نظر سوال می رسد ، اما اینگونه نبود. بلاغی بود ، انتظار بود. گویی آنها هفت و نه ساله هستند که می گویند: “این خنده دار است و ما تأیید نمی کنیم ، اما ما می خواهیم شما بدانید که آزادی دارید تا زمانی که متوجه شوید گزینه هایی وجود دارد.” سکوت اختیار شد و من فهمیدم که البته در کریسمس به لندن به خانه برمی گردم. آنها دوباره به برنامه خود بازگشتند (Than Chiminey، Than Chiminey، Than Than Cher-I!). رفتم دنبال پرواز لحظه آخری قبل از کریسمس.

چند سال قبل از آن ، قبل از یادداشت های بابانوئل ، گربه های دمدمی مزاج ، مری پاپینز و نگاه خشن بچه ها ، کمدی استیو مارتین / جان کندی به نام “هواپیما ، قطار و ماشین” من را به آرامی پرت کرد. در این فیلم ، “مقابل دافعه و قرار ملاقات” ، استیو مارتین در آخرین سفر خود است – رهبری که با وزنه مقابل کار می کند ، که علیه همه نیروها تلاش می کند و وزن “آبی” را تحمل می کند. یقه تحریک کننده یقه جان کندی برای بازگشت به خانه برای شکرگذاری. آنها از بدبختی ها ، قسمت های متضاد و در یک مرحله یک تخت مشترک برخوردار هستند ، همه در یک تلاش لرزان و بی تردید برای انجام یک ماموریت باورنکردنی ، که در انتهای آن یک بوقلمون خواهد بود.

من از این کار بیخودانه خندیدم ، اما فقط پس از تلاش خودم برای رسیدن به خانه ، شروع با یک ساعت رانندگی به فرودگاه خلیج مونتگو ، حرکت در جاده های خاکی ، طفره رفتن از مینی بوس های آرزوی مرگ و کامیون هایی که مانند والس هجوم می آوردند. نمایشگاه ها بنابراین من می فهمم که چرا رگ های خونی استیو مانند لوله های آب کارتونی برجسته شده اند.

هیو مویر و فرزندانش در حوالی کریسمس 2006
هیو مویر و فرزندانش در حوالی کریسمس 2006. عکس: با مجوز از هیو مویر

تا زمانی که سومین ساعت روی صندلی پلاستیکی نشستم و با کمال خشم به تخته بی حرکت – و به منشی میز کار که ویژگی های او به همان سختی به نظر می رسید – خیره شدم ، واقعاً فهمیدم که چرا استیو می خواست هرکسی را که مانع رسیدن او به آنجا شده بود بکشد. آنجا ، و جان کندی.

او گفت پرواز من ممکن است بیاید یا نباشد. فهمیدنش سخت بود. راستش ، چه کسی می داند چه؟ او کاملاً فیلسوف بود. و اما پروازهای متصل – از طریق ایالات متحده ، از طریق جزیره دیگری ، از طریق اورانوس چه می شود؟ نه ، او قاطعانه گفت. همه چیز کاملاً رزرو شده است – کریسمس است. او جان کندی نبود. حالش بدتر بود.

استیو مارتین هرگز تسلیم نشد. در مقطعی منصرف شدم. من می خواستم از او و شرایط عصبانی باشم و به شکست و ناامیدی که ممکن است ایجاد کند فکر کنم ، اما نمی توانستم خشم را برانگیزم. من خشم را دوست ندارم – عصبانیت ناشی از پرواز که ساعت را متوقف می کند – و شرکت هواپیمایی ، تمام رفتارهای مقوایی و پاسخ های یکنواخت – مواد قابل اشتعال نمی دهند. بدون اصطکاک ، بدون آتش.

اما من خیلی سریع یاد می گیرم سالن عزیمت توسط گروهی از کانادایی های پر سر و صدا که در عروسی حضور داشتند ، آماده پرواز به خانه بودند و بدون شک نمی خواستند کریسمس را روی یک صندلی پلاستیکی در جاده بگذرانند. آنها دیوانه بودند ، بلند بلند بودند ، هر كدام – موضوع مواد قابل احتراق ، با هم – آتش مهیب. کنار آنها ایستادم. به زودی من هم عصبانی شدم.

ما یک گونه کنجکاو هستیم. ما هوس پاسخ می کنیم. آن شب ما واقعاً به آن نرسیدیم. اما از طریق رگه ای از خشم و اشک ناگهان اتفاقات عجیبی افتاد. یک مرد بی اعتماد در پرواز آموزش خود را فراموش کرد ، صورت بازیگوش خود را از دست داد و در جواب شروع به فریاد زدن کرد – اما فقط برای مدت کوتاهی ، زیرا به زودی یک همکار خندان جای او را گرفت که گفت بسیار متاسف است و شاید ما می خواستیم سوار پروازی می شوید که ما را به کینگستون برساند؟ و کمی گیج ، اما با دیدن پروازی در جایی بهتر از پرواز به هیچ کجا ، این کار را کردیم.

او بلند شد ، به زودی پایین رفت و ، با توقف در کینگستون ، یک مأمور که به هواپیمای بسیار بزرگتر دیگری که در آن نزدیکی ایستاده بود ، به شانه من ضربه زد. کمی گیج ، کیفم را گرفتم ، آن طرف آسفالت دویدم و سوار شدم. من به عنوان خبرنگار به دنیا سفر کردم ، اما تغییر هواپیما به این روش اولین بار من بود.

به مدت 10 دقیقه در هوا بودیم و ظاهراً داشتم به خانه می رفتم.

چیزهایی بود که من در کریسمس از دست دادم. یک بازی سی دی کریسمس متشکر و بی پروا توسط فیل اسپکتور هنگام پوشیدن درخت. بسته بندی و برچسب کادو. استخراج گربه عجیب و غریب از جعبه او. همسرم قانون را رعایت کرد و همه کارها را انجام داد.

اما من این کار را کردم اواخر شب کریسمس در آغوش و لبخندها رفتم و کریسمس مثل همیشه کریسمس بود. شیم در واقع شیمیایی تر است.

[ad_2]